چسبیدن به چیزی . لازم گرفتن آن را.
لط
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
لط. [ ل َطط ] ( ع اِ ) حمیل. ( منتهی الارب ). گردن بند از دانه های حنظل رنگ کرده. یقال : رأیت فی عنقها لطا حسناً. ج ، لطاط. ( منتهی الارب ). || زه بندای مروارید . ( مهذب الاسماء ).
لط. [ ل َطط ] ( ع مص ) چسبیدن به چیزی. لازم گرفتن آن را. ( منتهی الارب ). ملازم شدن. ( تاج المصادر ). || پنهان کردن. || پوشیده داشتن خبر. ( منتهی الارب ). پوشیدن چیزی. ( تاج المصادر ). || بند کردن در را. || چسپانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بادوسانیدن. ( تاج المصادر ). || انکار کردن حق کسی را. ( منتهی الارب ). حق کسی را انکار کردن. ( تاج المصادر ). || آوردن ناقه دم را میان ران وقت دویدن. ( منتهی الارب ). دم را به میان ران برآوردن شتر. ( منتخب اللغات ). || فروهشتن پرده. ( منتهی الارب ). پرده فروهشتن. ( تاج المصادر ). || لطَ نفسه ؛ با حربه خویشتن را صدمه زد. خویشتن را به دست خویش آسیب رسانید. ( دزی ).
لط. [ ل َطط ] ( ع مص ) چسبیدن به چیزی. لازم گرفتن آن را. ( منتهی الارب ). ملازم شدن. ( تاج المصادر ). || پنهان کردن. || پوشیده داشتن خبر. ( منتهی الارب ). پوشیدن چیزی. ( تاج المصادر ). || بند کردن در را. || چسپانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بادوسانیدن. ( تاج المصادر ). || انکار کردن حق کسی را. ( منتهی الارب ). حق کسی را انکار کردن. ( تاج المصادر ). || آوردن ناقه دم را میان ران وقت دویدن. ( منتهی الارب ). دم را به میان ران برآوردن شتر. ( منتخب اللغات ). || فروهشتن پرده. ( منتهی الارب ). پرده فروهشتن. ( تاج المصادر ). || لطَ نفسه ؛ با حربه خویشتن را صدمه زد. خویشتن را به دست خویش آسیب رسانید. ( دزی ).
لط. [ ل َطط ] (ع اِ) حمیل . (منتهی الارب ). گردن بند از دانه های حنظل رنگ کرده . یقال : رأیت فی عنقها لطا حسناً. ج ، لطاط. (منتهی الارب ). || زه بندای مروارید . (مهذب الاسماء).
لط. [ ل َطط ] (ع مص ) چسبیدن به چیزی . لازم گرفتن آن را. (منتهی الارب ). ملازم شدن . (تاج المصادر). || پنهان کردن . || پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب ). پوشیدن چیزی . (تاج المصادر). || بند کردن در را. || چسپانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). بادوسانیدن . (تاج المصادر). || انکار کردن حق کسی را. (منتهی الارب ). حق کسی را انکار کردن . (تاج المصادر). || آوردن ناقه دم را میان ران وقت دویدن . (منتهی الارب ). دم را به میان ران برآوردن شتر. (منتخب اللغات ). || فروهشتن پرده . (منتهی الارب ). پرده فروهشتن . (تاج المصادر). || لطَ نفسه ؛ با حربه خویشتن را صدمه زد. خویشتن را به دست خویش آسیب رسانید. (دزی ).
کلمات دیگر: