کلمه جو
صفحه اصلی

فرنجمسک

لغت نامه دهخدا

فرنجمسک. [ ف َ رَ م ِ / م ُ ] ( معرب ، اِ ) قرنفل بستانی است. معرب پرنجمشک. ( منتهی الارب ). افرنجمشک. اصابعالفتیات. بالنگوی صحرایی. بقلةالضب. ( یادداشت به خط مؤلف ). فرنجمشک.


کلمات دیگر: