کلمه جو
صفحه اصلی

متبب

لغت نامه دهخدا

متبب. [ م ُ ت َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) هلاک کننده. ( آنندراج ). مفسد و مهلک. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تتبیب شود.

متبب. [ م ُ ت َب ْ ب َ ] ( ع ص ) هلاک شده. ( آنندراج ). و رجوع به ماده قبل شود.

متبب . [ م ُ ت َب ْ ب َ ] (ع ص ) هلاک شده . (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.


متبب . [ م ُ ت َب ْ ب ِ ] (ع ص ) هلاک کننده . (آنندراج ). مفسد و مهلک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تتبیب شود.



کلمات دیگر: