کلمه جو
صفحه اصلی

ابیر

فرهنگ فارسی

نام چشمه ایست از بنی ابیر

لغت نامه دهخدا

ابیر. [ اَ] ( اِ ) بلغت زند و پازند پیراهن و قمیص. ( برهان ).

ابیر. [ اَ ] ( اِ ) دلو آب. || شراره آتش. ( شعوری ). و این کلمه بمعنی دوم مصحف ابیز است.

ابیر. [ اَ ] ( اِخ ) نام چشمه ای است از بنی اُبیر از نواحی هجر پائین احسّا. ( مراصد ). || موضعی است به بلاد غطفان. و گویند آبیست بنی القین بن حسر را. ( مراصد ). || نام ابن العلاء محدّث.

ابیر. [ اَ ] (اِ) دلو آب . || شراره ٔ آتش . (شعوری ). و این کلمه بمعنی دوم مصحف ابیز است .


ابیر. [ اَ ] (اِخ ) نام چشمه ای است از بنی اُبیر از نواحی هجر پائین احسّا. (مراصد). || موضعی است به بلاد غطفان . و گویند آبیست بنی القین بن حسر را. (مراصد). || نام ابن العلاء محدّث .


ابیر. [ اَ] (اِ) بلغت زند و پازند پیراهن و قمیص . (برهان ).


پیشنهاد کاربران

از دست رفته

ابیر اگر با اسیر آید به معنی اسارت با اعمال شاقه است، البته به نظر حقیر


در گیلگی یعنی گم شدن

فرمایش آقای انصاری درست است معمولا در محاوره
وگفتگو اسیر وابیر باهم گفته میشود وابیر هم مترادف
وهم تاکید موکدبر اسیر است.


کلمات دیگر: