تصفیه، تهذیب، پالایش، تزکیه، پالودگی
پالودگی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
بی غلی بی غشی ترویق .
لغت نامه دهخدا
پالودگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) ترویق. بی غلّی :
تو گمان کردی که گرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
تو گمان کردی که گرد آلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
فرهنگ عمید
۱. صاف و بی غل وغش بودن.
۲. پاکیزگی.
۲. پاکیزگی.
کلمات دیگر: