کلمه جو
صفحه اصلی

پاس دادن

فارسی به انگلیسی

pass, police


فارسی به عربی

ترخیص

مترادف و متضاد

pass (فعل)
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نوبت خود را در قمار بحریف دادن . ۲- در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن .
نوبت خود را در قمار به حریف دادن

لغت نامه دهخدا

پاس دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) ( از فرانسه... ) نوبت خود را در قمار بحریف دادن.


کلمات دیگر: