مترادف اتساع : بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع، ثروت، مکنت
متضاد اتساع : انقباض
برابر پارسی : گشادگی، فراخندگی، دراز شدن، پهن شدن
dilatation
dilation, expansion
بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع ≠ انقباض
ثروت، مکنت
۱. بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع
۲. ثروت، مکنت ≠ انقباض
اتساع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ تُسْع.
اتساع . [ اِ ](ع مص ) نُه شدن . (تاج المصادر). نُه تن شدن . || خداوند شترانی شدن که نه روز یک بار به آب شوند. || نهم به آب آمدن اشتر. (تاج المصادر).
اتساع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گشاد شدن (در تداول عامه ). || فراخی . فراخا. گشادگی . سعه . وسع. وسعت . توسیع. فسحت . گنجایش : عرصه ٔ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). || مقدرت . نضرت . نضارت . || کثرت مال . ملک . مکنت . ثروت . وفره . دولت .
- اتساع پیدا کردن ؛ متسع شدن . پهن شدن . عریض شدن .
- اتساع حدقه ؛ گشادگی ثقبه ٔ عنبیه بیش از حدّ طبیعی (اصطلاح کحالی ).
- اتساع دادن ؛ پهن گستردن . عرض دادن . عریض کردن . انبساط دادن .
- اتساع داشتن ؛ گنجیدن .
ترکیب های دیگر:
- اتساع شعب قصبه (اصطلاح طب ) . اتساع عروق (اصطلاح طب ). اتساع قلب (اصطلاح طب ). اتساع معده (اصطلاح طب ).
۱. گشاد شدن؛ فراخ شدن؛ پهناور شدن؛ گشادگی؛ فراخی.
۲. (ادبی) در بدیع، گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد، مانندِ این بیت: لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / بهراستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲: ۶۶۴). Δ مصراع دوم را به دو صورت میتوان تفسیر کرد، یکی اینکه مرجان از چشمش بیفتد (مرجان در نظرش خوار و پست شود)، دیگر اینکه از چشمش اشک خونین چون مرجان سرازیر شود.
۳. (پزشکی) گشاد شدن هریک از عروق و شریانها.
۴. [قدیمی] زیاد شدن.