کلمه جو
صفحه اصلی

پاشیدگی


مترادف پاشیدگی : انحلال، پراکندگی، تفرق، تلاشی، گسیختگی

متضاد پاشیدگی : انسجام

فارسی به انگلیسی

dispersal, mess


فارسی به عربی

نشر

مترادف و متضاد

dissemination (اسم)
پخش، انتشار، پاشیدگی

انحلال، پراکندگی، تفرق، تلاشی، گسیختگی ≠ انسجام


فرهنگ فارسی

پراکندگی تفرق .

لغت نامه دهخدا

پاشیدگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) اسم مصدر از پاشیدن. پراکندگی.

فرهنگ عمید

پراکندگی.

دانشنامه آزاد فارسی

پاشیدِگی (dispersion)
در فیزیک، ویژگی خاصی از شکست. به موجب آن، زاویه و سرعت موج های گذرنده از محیطی پاشنده به بسامد موج ها بستگی دارد. در نور مرئی، بسامد متناظر با رنگ است، یعنی بسامدهای متفاوت به صورت رنگ های متفاوت ظاهر می شوند. هنگام عبور نور سفید از منشور، از آن جا که هر مؤلفه از بسامد نور با سرعت و زاویه ای شکسته می شود که اندکی با مؤلفه های دیگر متفاوت است، نور سفید به صورت طیف تجزیه می شود (← موج_الکترومغناطیسی). رنگین کمان وقتی پدید می آید که نور خورشید در قطره های باران پاشیده می شود.

پیشنهاد کاربران

برابر با " پراکندگی" ست و بمعنی گسست و سردرگمی بکار می رود. فعل " پاشیدن" به معنی جدا کردن و گسستن می باشد. " افشاندن" همان " پاشیدن" است ، اما با ترتیب ویژه و از روی حساب. . .


کلمات دیگر: