کلمه جو
صفحه اصلی

پایمردی کردن

فارسی به انگلیسی

assist, help, minister, relieve, succor, succour, support

مترادف و متضاد

assist (فعل)
معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- میانجی کردن خواهشگری کردن توسط کردن . ۲- دستیاری کردن کمک کردن. ۳- شفاعت کردن .


کلمات دیگر: