برابر پارسی : ( آت ) آشغال
ات
برابر پارسی : ( آت ) آشغال
فارسی به انگلیسی
thy [affixed to a word ending in mute
مترادف و متضاد
ات
ات
فرهنگ فارسی
( آت ) ( آت ) در عربی علامت جمع موئ نث سالم است : کلمات ( جمع : کلمه ) استخراجات ( جمع : استخراج ) معلمات ( جمع : معلمه ) کیفیات ( جمع : کیفیه کیفیت ).
ضمیر متصل دوم شخص مفرد مفعولی و اضافی در آخر کلمه : گفتمت ( ترا گفتم ) کتابت توضیح : معمولا حرکت ا ( ما قبل ت ) بحرف آخر کلمه ملحق گردد . و چون کلمهای به هائ غیر ملفوظ ( هائ وقف ) ختم شود ضمیر مزبور را ( ات ) تلفظ کنند : بعنبر فروشان اگر بگذری شود جامهات سر بسر عنبری . ( فردوسی ) و چون کلمه ای به یائ مختوم باشد حرکت همزه را به ما قبل دهند و همزه حذف شود : ایا کرده در بینیت حرص ورس از ایزد نیایدت یک ذره ترس . ( لبیبی )
غلبه کردن بحجت
ضمیر متصل دوم شخص مفرد مفعولی و اضافی در آخر کلمه : گفتمت ( ترا گفتم ) کتابت توضیح : معمولا حرکت ا ( ما قبل ت ) بحرف آخر کلمه ملحق گردد . و چون کلمهای به هائ غیر ملفوظ ( هائ وقف ) ختم شود ضمیر مزبور را ( ات ) تلفظ کنند : بعنبر فروشان اگر بگذری شود جامهات سر بسر عنبری . ( فردوسی ) و چون کلمه ای به یائ مختوم باشد حرکت همزه را به ما قبل دهند و همزه حذف شود : ایا کرده در بینیت حرص ورس از ایزد نیایدت یک ذره ترس . ( لبیبی )
غلبه کردن بحجت
فرهنگ معین
( اَ ) (ضم متصل . ) ضمیر متصل دوم شخص مفرد، مفعولی و اضافی در آخر کلمه : گفتمت (تو را گفتم )، کتابت : کتاب تو.
لغت نامه دهخدا
ات. [ اَ / -َت ْ ] ( ضمیر ) ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو :
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بد انبودنت.
خفته را خفته کی کند بیدار.
ملوک جهان جمله در اهتمامت.
تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن.
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت.
و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد
هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی
هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد.
پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن.
همت در این عمل طلب از می فروش کن.
بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت.
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت.
به عنبرفروشان اگر بگذری
شود جامه ات سربسر عنبری.
دیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات.
ایا کرده در بینیت حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس.
ات. [ اَت ت ] ( ع مص ) غلبه کردن بحُجَّت. ( تاج المصادر بیهقی ). غالب شدن بحُجّت بر. || شکستن سر کسی. شکستن چنانکه سر را.
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بد انبودنت.
رودکی.
عالمت غافل است و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار.
سنائی.
ملک یوسف ای حاتم طی غلامت ملوک جهان جمله در اهتمامت.
انوری.
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن.
حافظ.
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزدصلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت.
حافظ.
زلفت بجادوئی ببرد هر کجا دلیست و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد
هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی
هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد.
؟
|| ترا : پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن.
حافظ.
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل طلب از می فروش کن.
حافظ.
ای هدهد صبا بسبا میفرستمت بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت.
حافظ.
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت.
حافظ.
و چون کلمه ای به هاء غیرملفوظ ( هاء وقف ) ختم شود تاء الحاقی آنرا اَت تلفظ کنند ( بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه آن کشیده باشد ) : به عنبرفروشان اگر بگذری
شود جامه ات سربسر عنبری.
فردوسی.
طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرنددیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات.
طالب آملی.
و چون کلمه ای به یاءمختوم باشد حرکت همزه بماقبل دهند و همزه حذف شود ( بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه آن کوتاه باشد ) : ایا کرده در بینیت حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس.
لبیبی.
ات. [ اَت ت ] ( ع مص ) غلبه کردن بحُجَّت. ( تاج المصادر بیهقی ). غالب شدن بحُجّت بر. || شکستن سر کسی. شکستن چنانکه سر را.
ات . [ اَ / -َت ْ ] (ضمیر) ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو :
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بد انبودنت .
عالمت غافل است و تو غافل
خفته را خفته کی کند بیدار.
ملک یوسف ای حاتم طی غلامت
ملوک جهان جمله در اهتمامت .
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن .
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت .
زلفت بجادوئی ببرد هر کجا دلیست
و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد
هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی
هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد.
|| ترا :
پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن .
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن .
ای هدهد صبا بسبا میفرستمت
بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت .
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت .
و چون کلمه ای به هاء غیرملفوظ (هاء وقف ) ختم شود تاء الحاقی آنرا اَت تلفظ کنند (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه ٔ آن کشیده باشد) :
به عنبرفروشان اگر بگذری
شود جامه ات سربسر عنبری .
طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند
دیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات .
و چون کلمه ای به یاءمختوم باشد حرکت همزه بماقبل دهند و همزه حذف شود (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه ٔ آن کوتاه باشد) :
ایا کرده در بینیت حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس .
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بد انبودنت .
رودکی .
عالمت غافل است و تو غافل
خفته را خفته کی کند بیدار.
سنائی .
ملک یوسف ای حاتم طی غلامت
ملوک جهان جمله در اهتمامت .
انوری .
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن .
حافظ.
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت .
حافظ.
زلفت بجادوئی ببرد هر کجا دلیست
و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد
هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی
هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد.
؟
|| ترا :
پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن .
حافظ.
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن .
حافظ.
ای هدهد صبا بسبا میفرستمت
بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت .
حافظ.
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت .
حافظ.
و چون کلمه ای به هاء غیرملفوظ (هاء وقف ) ختم شود تاء الحاقی آنرا اَت تلفظ کنند (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه ٔ آن کشیده باشد) :
به عنبرفروشان اگر بگذری
شود جامه ات سربسر عنبری .
فردوسی .
طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند
دیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات .
طالب آملی .
و چون کلمه ای به یاءمختوم باشد حرکت همزه بماقبل دهند و همزه حذف شود (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحه ٔ آن کوتاه باشد) :
ایا کرده در بینیت حرص ورس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس .
لبیبی .
ات . [ اَت ت ] (ع مص ) غلبه کردن بحُجَّت . (تاج المصادر بیهقی ). غالب شدن بحُجّت بر. || شکستن سر کسی . شکستن چنانکه سر را.
فرهنگ عمید
= ت۳ &delta، در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمی شود همزه را حذف می کنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق می گردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
= ت۳ Δ در کلماتی که به «ها»ی بیان حرکت ختم نمیشود همزه را حذف میکنند و حرکت آن به حرف آخر کلمه ملحق میگردد: دوستت، ساغرت، غلامت.
دانشنامه عمومی
ات (بلژیک). شهر ات (به فرانسوی: Ath) در شهرستان ات در استان انو در منطقه فدرال والوون در کشور بلژیک واقع شده است.
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
wiki: ات (بلژیک)
اسب
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] آت. معنی شَرَابِکَ: نوشیدنی ات- آشامیدنی ات
معنی رَهْطُکَ: قوم وعشیره ات
معنی یَتَّخِذُونَکَ: تو را می گیرند (إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً : جز به مسخره ات نمیگیرند)
معنی رَجِلِکَ: پیاده ات (کلمه رَجل - به فتح راء و کسر جیم - به معنای راجل پیاده است همچنانکه حذر و حاذر و کمل و کامل به یک معنا است ، و رجل مقابل راکب به معنی سواره است ، و در عبارت "وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ "این است مقصود لشکرپیاده نظام است.ازی...
معنی وَجْهَکَ: چهره ات -رویت (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
ریشه کلمه:
اتی (۵۵۳ بار)
معنی رَهْطُکَ: قوم وعشیره ات
معنی یَتَّخِذُونَکَ: تو را می گیرند (إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً : جز به مسخره ات نمیگیرند)
معنی رَجِلِکَ: پیاده ات (کلمه رَجل - به فتح راء و کسر جیم - به معنای راجل پیاده است همچنانکه حذر و حاذر و کمل و کامل به یک معنا است ، و رجل مقابل راکب به معنی سواره است ، و در عبارت "وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ "این است مقصود لشکرپیاده نظام است.ازی...
معنی وَجْهَکَ: چهره ات -رویت (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
ریشه کلمه:
اتی (۵۵۳ بار)
wikialkb: آت
گویش مازنی
/at/ مقداری – مقداری کم & از اصوات جهت راندن اسب
مقداری – مقداری کم
از اصوات جهت راندن اسب
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
دست نزن. بندازش. نزار داخل دهان
اتس کن::بندازش
ات کن::چیز کثیف و آلوده را از داخل دهان در بیاور*با بچه ها*
ات کو همچو::بندازش هما جا
At
دست نزن. بندازش. نزار داخل دهان
اتس کن::بندازش
ات کن::چیز کثیف و آلوده را از داخل دهان در بیاور*با بچه ها*
ات کو همچو::بندازش هما جا
At
اَت ( Ət ) در زبان ترکی به معنی گوشت است
آت ( At ) در زبان ترکی به معنی اسب
آت در زبان ترکی به معنی اسب و همچنین فعل امر به معنی پرتاب کن از مصدر آتماق ( پرتاب کردن )
( اوستایی ) 1ـ اما، ولی 2ـ پس، سپس، از آن رو، بنابراین، آنگاه، به آن سان، هنگامی که 3ـ مگر، مگر از، 4ـ در اینجا.
اَت در زبان ترکی به معنی گوشت
آت در زبان ترکی به معنی اسب و فعل امر به معنی پرتاب کن
اُت در زبان ترکی به معنی علف
اِت در زبان ترکی فعل امر به معنی انجام بده
آت در زبان ترکی به معنی اسب و فعل امر به معنی پرتاب کن
اُت در زبان ترکی به معنی علف
اِت در زبان ترکی فعل امر به معنی انجام بده
آت
آت = کردن
آته = پدر
آت = آتش
آت = آتش
آتش = کردن، کار کردن ( آهنگری ) .
کار از آتش آغاز گردیده است که ( شاه جمشید پیغمبر ) آهن را از سنگ جدا نموده و آلات دهقانی و شکار را ساخت.
آت = کار
آتش = کار کردن
در ( آتش ) گپ/حرف ( ش ) کردن را نشان میدهد.
آت = کار
آتش = کارکردن
آت به سانسکریت برای ( دست ) میگویند.
آ = آواز
آواز = شور
شور = زندگی
زندگی از آواز پیدا شده است و آواز باید که پاک و سرشته باشد، ازین رو است که ( نماز ) پیدا شده است.
زبان = آواز اهلی
آواز اهلی و نا اهل دارد.
آواز = خزانه و یا بانک آواز اهلی.
با آواز سرشته و پاک ما همه کیهان را اداره کرده میتوانیم.
آ = آواز
آلا = آواز بالا ( آواز خدا )
آدم = آواز نیرومند
آ = آواز، نیرو، شور
آت = دست، شعله، کار
آتش = کار کردن سرشته و پاک ( کار به نیاز ) نه اینکه کار برای هوس و خواهشات بی سنجش.
آت = دست
آت = کار
آت = جان ( آتش جان است ) .
گرم 🔄 مرگ ( با از دست دادن آتش جان از دست میرود ) .
آت
آته = پدر
آته = کسی که سرش گرم کار است.
آته نام کاری پدر است.
پدر = به در، دور از در ( دور از خانه ) .
آت = کار
آته = سرگرم کار، کارمند، کارگر، سرگرم کار.
آت = کار
آتش = کار کردن
آته = کارمند
آت = آتش
آت = شور
آت = دست
آت = کار
آتش = کارکردن
آته = سرگرم کار، کارمند
😊❤️✌️
آت = کردن
آته = پدر
آت = آتش
آت = آتش
آتش = کردن، کار کردن ( آهنگری ) .
کار از آتش آغاز گردیده است که ( شاه جمشید پیغمبر ) آهن را از سنگ جدا نموده و آلات دهقانی و شکار را ساخت.
آت = کار
آتش = کار کردن
در ( آتش ) گپ/حرف ( ش ) کردن را نشان میدهد.
آت = کار
آتش = کارکردن
آت به سانسکریت برای ( دست ) میگویند.
آ = آواز
آواز = شور
شور = زندگی
زندگی از آواز پیدا شده است و آواز باید که پاک و سرشته باشد، ازین رو است که ( نماز ) پیدا شده است.
زبان = آواز اهلی
آواز اهلی و نا اهل دارد.
آواز = خزانه و یا بانک آواز اهلی.
با آواز سرشته و پاک ما همه کیهان را اداره کرده میتوانیم.
آ = آواز
آلا = آواز بالا ( آواز خدا )
آدم = آواز نیرومند
آ = آواز، نیرو، شور
آت = دست، شعله، کار
آتش = کار کردن سرشته و پاک ( کار به نیاز ) نه اینکه کار برای هوس و خواهشات بی سنجش.
آت = دست
آت = کار
آت = جان ( آتش جان است ) .
گرم 🔄 مرگ ( با از دست دادن آتش جان از دست میرود ) .
آت
آته = پدر
آته = کسی که سرش گرم کار است.
آته نام کاری پدر است.
پدر = به در، دور از در ( دور از خانه ) .
آت = کار
آته = سرگرم کار، کارمند، کارگر، سرگرم کار.
آت = کار
آتش = کار کردن
آته = کارمند
آت = آتش
آت = شور
آت = دست
آت = کار
آتش = کارکردن
آته = سرگرم کار، کارمند
😊❤️✌️
کلمات دیگر: