کلمه جو
صفحه اصلی

جرس دار

فرهنگ فارسی

قاصد شاطر کنایه از قاصد و چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرند .

لغت نامه دهخدا

جرس دار. [ج َ رَ ] ( نف مرکب ) قاصد. شاطر. ( ناظم الاطباء ). کنایه از قاصد و شاطر. ( آنندراج ) ( بهارعجم ) :
چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرند
ساربان را همه الحان جرس آسا شنوند.
خاقانی.
چون نوبت زن شاه زد کوس جنگ
جرس دار زنگی بجنباند زنگ.
نظامی.


کلمات دیگر: