پختنی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
پختنی، مربوط به اشپزخانه، اشپزخانهای
فرهنگ فارسی
( صفت )۱- درخور طبخ سزاوار پختن . ۲- مطبوخ طبیخ مقابل حاضری .
لغت نامه دهخدا
پختنی. [ پ ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) درخور طبخ. سزاوار پختن. || مطبوخ. طبیخ. مقابل حاضری. || پختنی ساختن ؛ اطباخ. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ عمید
۱. قابل پختن، درخور طبخ.
۲. غذای پخته.
۲. غذای پخته.
کلمات دیگر: