کلمه جو
صفحه اصلی

کریان

فرهنگ فارسی

از دیه های واز کرود است به ناحیه قم

لغت نامه دهخدا

کریان . [ ] (اِخ ) از دیه های طبرش است . (تاریخ قم ص 139).


کریان . [ ] (اِخ ) از دیه های وازکرود است به ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 137).


کریان . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و مرکز دهستان جلالوند. کوهستانی و سردسیر است . 600 تن سکنه دارد. این ده ازدو کریان علیا و سفلی تشکیل شده است و سکنه ٔ کریان علیا 590 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


کریان . [ ک َرْ ] (ع ص ) خوابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کَری ّ. خواب آلود وپینکی زننده را گویند. (برهان ). || دونده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). کَری ّ. رجوع به کری شود.


کریان . [ ک ُرْ/ ک ُ رِ ] (اِ) فدا بود یعنی بدلی که خود را یا دیگری را از بلا برهاند. (برهان ) (آنندراج ) :
چون نیاز آید سزاوار است داد
جان من کریان این سالار باد.

بوشکور.



کریان. [ ک ُرْ/ ک ُ رِ ] ( اِ ) فدا بود یعنی بدلی که خود را یا دیگری را از بلا برهاند. ( برهان ) ( آنندراج ) :
چون نیاز آید سزاوار است داد
جان من کریان این سالار باد.
بوشکور.

کریان. [ ک َرْ ] ( ع ص ) خوابنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کَری . خواب آلود وپینکی زننده را گویند. ( برهان ). || دونده.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کَری . رجوع به کری شود.

کریان. [ ] ( اِخ ) از دیه های طبرش است. ( تاریخ قم ص 139 ).

کریان. [ ] ( اِخ ) از دیه های وازکرود است به ناحیه قم. ( تاریخ قم ص 137 ).

کریان. [ ک َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان و مرکز دهستان جلالوند. کوهستانی و سردسیر است. 600 تن سکنه دارد. این ده ازدو کریان علیا و سفلی تشکیل شده است و سکنه کریان علیا 590 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

کریان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کریان (تفرش)
کریان (کرمانشاه)
کریان (میناب)


کلمات دیگر: