مانده گردیدن . یا درنگ کردن سپس ماندن در کاری .
فنشخه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( فنشخة ) فنشخة. [ ف َ ش َ خ َ ] ( ع مص ) مانده گردیدن. || درنگ کردن سپس ِ ماندن در کاری. || پای از هم جدا داشتن وقت شاشیدن. || پیر و کلانسال گردیدن مرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فنشخة. [ ف َ ش َ خ َ ] (ع مص ) مانده گردیدن . || درنگ کردن سپس ِ ماندن در کاری . || پای از هم جدا داشتن وقت شاشیدن . || پیر و کلانسال گردیدن مرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: