کلمه جو
صفحه اصلی

قطربلی

لغت نامه دهخدا

قطربلی. [ ق ُ رُب ْ ب ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قطربل. ( اللباب ). رجوع به قطربل شود :
خاصه با آهنگهای زلزلی
باده های روشن قطربلی.
دهخدا.

قطربلی. [ ق َ رُب ْ ب ُ ] ( اِخ ) اسحاق بن عبداﷲبن ابی بدر. از راویان است. وی از حسین بن محمد مرورودی روایت کند و ازاو محمدبن حسین عبید العجل روایت دارد. ( اللباب ).

قطربلی . [ ق َ رُب ْ ب ُ ] (اِخ ) اسحاق بن عبداﷲبن ابی بدر. از راویان است . وی از حسین بن محمد مرورودی روایت کند و ازاو محمدبن حسین عبید العجل روایت دارد. (اللباب ).


قطربلی . [ ق ُ رُب ْ ب ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قطربل . (اللباب ). رجوع به قطربل شود :
خاصه با آهنگهای زلزلی
باده های روشن قطربلی .

دهخدا.




کلمات دیگر: