کلمه جو
صفحه اصلی

قعسری

لغت نامه دهخدا

قعسری. [ ق ِ س َرْ را / س َ ری ی ] ( ع ص ) قَعْسَری. شترسطبر سخت. ( معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد شود.

قعسری. [ ق َ س َ ری ی ] ( ع ص ) قدیم و دیرینه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شتر سطبر سخت. ( منتهی الارب ). الجمل الضخم الشدید. قِعْسَرّی ̍. || مرد مانده بر پیری. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قعسری. [ ق ِ س َ ] ( اِخ ) نام موضعی است ، و در شعر علقةبن جخوان عنبری از آن یاد شده است. ( معجم البلدان ).

قعسری . [ ق َ س َ ری ی ] (ع ص ) قدیم و دیرینه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شتر سطبر سخت . (منتهی الارب ). الجمل الضخم الشدید. قِعْسَرّی ̍. || مرد مانده بر پیری . (اقرب الموارد). || (اِ) چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


قعسری . [ ق ِ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در شعر علقةبن جخوان عنبری از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).


قعسری . [ ق ِ س َرْ را / س َ ری ی ] (ع ص ) قَعْسَری . شترسطبر سخت . (معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.



کلمات دیگر: