کلمه جو
صفحه اصلی

قطوط

لغت نامه دهخدا

قطوط. [ ق ُ ] ( ع مص ) گران گردیدن نرخ. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَطّ ( ع مص ) شود.

قطوط. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قِطّ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قِطّ شود.

قطوط. [ ق َ طَوْ وَ ] ( ع ص ) سبک شتاب رو. ( منتهی الارب ). الخفیف الکمیش. ( اقرب الموارد ).

قطوط. [ ق َطْ وَ ] ( اِخ ) مؤلف لباب الانساب مینویسد: گمان میرود محله ای است به بغداد به نواحی الدور، و معلوم نیست که این همان قطوطا است یا غیر آن ، و به گمانم این دو یکی است. ( اللباب ).

قطوط. [ ق َ طَوْ وَ ] (ع ص ) سبک شتاب رو. (منتهی الارب ). الخفیف الکمیش . (اقرب الموارد).


قطوط. [ ق َطْ وَ ] (اِخ ) مؤلف لباب الانساب مینویسد: گمان میرود محله ای است به بغداد به نواحی الدور، و معلوم نیست که این همان قطوطا است یا غیر آن ، و به گمانم این دو یکی است . (اللباب ).


قطوط. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قِطّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِطّ شود.


قطوط. [ ق ُ ] (ع مص ) گران گردیدن نرخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَطّ (ع مص ) شود.



کلمات دیگر: