دشت و قریه بزرگی بود در پنج فرسنگی سمرقند . دارای مسجد جامع . جنگ سلطان سنجر سلجوقی باغزان بدانجا رخ داد .
قطوان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قطوان . [ ق َ طَ ] (اِخ ) دهی است از دههای سمرقند در پنج فرسنگی آن ، جماعتی بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
قطوان. [ ق َطْ / ق َ طَ ] ( ع ص ) گام نزدیک گذارنده در رفتار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
قطوان. [ ق َ طَ ] ( اِخ ) موضعی است ، و در حدیث آمده که هفتادهزار شیعه از آن برانگیخته میشود. ابوالفضل بن طاهر مقدسی گوید: قطوان موضعی است به کوفه و نام قبیله نیست ، شمر گوید آن به سکون طا است.گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).
قطوان. [ ق َ طَ ] ( اِخ ) دهی است از دههای سمرقند در پنج فرسنگی آن ، جماعتی بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).
قطوان. [ ق َ طَ ] ( اِخ ) موضعی است ، و در حدیث آمده که هفتادهزار شیعه از آن برانگیخته میشود. ابوالفضل بن طاهر مقدسی گوید: قطوان موضعی است به کوفه و نام قبیله نیست ، شمر گوید آن به سکون طا است.گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).
قطوان. [ ق َ طَ ] ( اِخ ) دهی است از دههای سمرقند در پنج فرسنگی آن ، جماعتی بدان منسوبند. ( معجم البلدان ).
قطوان . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است ، و در حدیث آمده که هفتادهزار شیعه از آن برانگیخته میشود. ابوالفضل بن طاهر مقدسی گوید: قطوان موضعی است به کوفه و نام قبیله نیست ، شمر گوید آن به سکون طا است .گروهی از دانشمندان بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
قطوان . [ ق َطْ / ق َ طَ ] (ع ص ) گام نزدیک گذارنده در رفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کلمات دیگر: