کلمه جو
صفحه اصلی

قظیفی

لغت نامه دهخدا

قظیفی. [ ق ُ ظَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قظیف. ( اللباب ). رجوع به قظیف شود.

قظیفی. [ ق ُ ظَ] ( اِخ ) عباس بن ربیعه. از طایفه قظیف است که در مصر سکونت گزید. ( اللباب ). مؤلف لباب آرد: آنچه را من در نسبت عابس و فروه و علقمه میدانم این است که اینان از دودمان غطیف بن عبداﷲبن ناجیةبن یحابر ( مراد ) هستند و باید غطیفی خوانده شوند نه قطیفی ، و ابوسعد نیز آنان را به عنوان غطیفی یاد کرده است و دانسته نیست که نسبت قظیفی آیا تصحیف است یا درست. ( اللباب ).

قظیفی . [ ق ُ ظَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قظیف . (اللباب ). رجوع به قظیف شود.


قظیفی . [ ق ُ ظَ] (اِخ ) عباس بن ربیعه . از طایفه ٔ قظیف است که در مصر سکونت گزید. (اللباب ). مؤلف لباب آرد: آنچه را من در نسبت عابس و فروه و علقمه میدانم این است که اینان از دودمان غطیف بن عبداﷲبن ناجیةبن یحابر (مراد) هستند و باید غطیفی خوانده شوند نه قطیفی ، و ابوسعد نیز آنان را به عنوان غطیفی یاد کرده است و دانسته نیست که نسبت قظیفی آیا تصحیف است یا درست . (اللباب ).



کلمات دیگر: