فنا شدن
فارسی به انگلیسی
to be annihilated, to be ruined
lose
فرهنگ فارسی
از میان رفتن فانی شدن
لغت نامه دهخدا
فنا شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از میان رفتن. فانی شدن :
بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم
آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟
از عمر چند سال میانْشان فنا شدم.
بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم
آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟
ناصرخسرو.
تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانْشان فنا شدم.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: