کلمه جو
صفحه اصلی

فهدر

لغت نامه دهخدا

فهدر. [ ف ُ دُ ] ( ع ص ) نوجوان پرگوشت پرجوانی. ( منتهی الارب ). مقلوب فرهد است. ( اقرب الموارد ). رجوع به فرهذ و فوهد شود.

فهدر. [ ف َ دَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فهدر. [ ف َ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فهدر. [ ف ُ دُ ] (ع ص ) نوجوان پرگوشت پرجوانی . (منتهی الارب ). مقلوب فرهد است . (اقرب الموارد). رجوع به فرهذ و فوهد شود.



کلمات دیگر: