کلمه جو
صفحه اصلی

قطین

لغت نامه دهخدا

قطین. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاطن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود. || قاطن. ( اقرب الموارد ). || خدم و حشم آزاد. || اهل خانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و آن ازبرای واحد و جمع است ، یا جمع آن قُطُن است ، یعنی خَدَم و حاشیه کسی. ( اقرب الموارد ).

قطین. [ ق ُ طَ ]( اِخ ) دهی است از مخلاف سنجان یمن. ( معجم البلدان ).

قطین . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود. || قاطن . (اقرب الموارد). || خدم و حشم آزاد. || اهل خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن ازبرای واحد و جمع است ، یا جمع آن قُطُن است ، یعنی خَدَم و حاشیه ٔ کسی . (اقرب الموارد).


قطین . [ ق ُ طَ ](اِخ ) دهی است از مخلاف سنجان یمن . (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: