قطرانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قطرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان پوزی بخش شادگان شهرستان خرم شهر واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شادگان و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شادگان به ایستگاه گرگر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم و سکنه آن 600 تن است. آب آن از رودخانه جراحی و محصول آن خرما، غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان از طایفه دریس هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
قطرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آسیاب هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در 61 هزارگزی شمال باختری هندیجان و3 هزارگزی باختر راه زمستانی بهبهان به خلف آباد. سکنه آن 20 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
قطرانی. [ ق َ ] ( اِخ ) حمدان بن موسی بن جنیدوراق جرجانی ، مکنی به ابوعبدالرحمان. از راویان است. وی از ابراهیم بن موسی عصار روایت کند. ( اللباب ).
قطرانی . [ ق َ ] (اِخ ) حمدان بن موسی بن جنیدوراق جرجانی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . از راویان است . وی از ابراهیم بن موسی عصار روایت کند. (اللباب ).
قطرانی . [ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آسیاب هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در 61 هزارگزی شمال باختری هندیجان و3 هزارگزی باختر راه زمستانی بهبهان به خلف آباد. سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قطرانی . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پوزی بخش شادگان شهرستان خرم شهر واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شادگان و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه رو شادگان به ایستگاه گرگر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم و سکنه ٔ آن 600 تن است . آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن خرما، غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است . راه در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان از طایفه ٔ دریس هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قطرانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قطران فروش . (اللباب ). رجوع به قَطران (ع اِ)شود. || نوعی است از درهمی . (آنندراج ).