قطعاء. [ ق ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ قطیع: به معنی شبیه و همتا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیع شود.
قطعاء
لغت نامه دهخدا
قطعاء. [ ق َ ] ( ع ص ) مؤنث اقطع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قُطْع شود. || رحم قطعاء؛ خویشی بریده. ( منتهی الارب ).
قطعاء. [ ق ُ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ قطیع: به معنی شبیه و همتا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قطیع شود.
قطعاء. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).
قطعاء. [ ق ُ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ قطیع: به معنی شبیه و همتا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قطیع شود.
قطعاء. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).
قطعاء. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).
قطعاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقطع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُطْع شود. || رحم قطعاء؛ خویشی بریده . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: