کلمه جو
صفحه اصلی

کرکز

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - علامت راه . ۲ - راهبر راهنما دلیل بلد : [ ور ( گر ) ز حیوان به پیشت آید بز هست آن هم بتفرقه کرکز ] . ( آذری طوسی )

لغت نامه دهخدا

کرکز. [ ک َ ک ُ ] ( اِ ) کرکوز. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( انجمن آرای ناصری ) ( جهانگیری ). راهبر. ( برهان ). راهنما. بلد. ( فرهنگ فارسی معین ). دلیل راه. ( ناظم الاطباء ) :
ور ز حیوان به پیشت آید بز
هست آن هم بتفرقه کرکز.
شیخ آذری ( از آنندراج ).
|| علامت راه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). علامت. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || ( ص ) ژولیده ( در ترکیب کرکزموی ).

کرکز. [ ک َ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس است و 200 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

کرکز. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


کرکز. [ ک َ ک ُ ] (اِ) کرکوز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرای ناصری ) (جهانگیری ). راهبر. (برهان ). راهنما. بلد. (فرهنگ فارسی معین ). دلیل راه . (ناظم الاطباء) :
ور ز حیوان به پیشت آید بز
هست آن هم بتفرقه کرکز.

شیخ آذری (از آنندراج ).


|| علامت راه . (برهان ) (ناظم الاطباء). علامت . (آنندراج ) (انجمن آرا). || (ص ) ژولیده (در ترکیب کرکزموی ).


کلمات دیگر: