کریه المنظر . زشت
کریه روی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کریه روی. [ ک َ ] ( ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت. ناخوش دیدار. بدگِل :
گوریست سیاه رنگ دهلیزم
خوکیست کریه روی دربانم.
گوریست سیاه رنگ دهلیزم
خوکیست کریه روی دربانم.
مسعودسعد.
رجوع به کریه منظر شود.کلمات دیگر: