نام کوره ایست به فارس داخل اردشیر خره
فناخر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فناخر. [ ف ُ خ ِ ] ( ع ص ) بزرگ جثه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آنکه از باد پر گرداند سوراخ بینی را. ( منتهی الارب ). بزرگ بینی. ( از اقرب الموارد ).
فناخر. [ ف َ خ ِ ] ( اِخ ) نام کوره ای است به فارس داخل اردشیرخره. ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ). اکنون جایی بدین نام نیست.
فناخر. [ ف َ خ ِ ] ( اِخ ) نام کوره ای است به فارس داخل اردشیرخره. ( آنندراج ) ( از معجم البلدان ). اکنون جایی بدین نام نیست.
فناخر. [ ف َ خ ِ ] (اِخ ) نام کوره ای است به فارس داخل اردشیرخره . (آنندراج ) (از معجم البلدان ). اکنون جایی بدین نام نیست .
فناخر. [ ف ُ خ ِ ] (ع ص ) بزرگ جثه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنکه از باد پر گرداند سوراخ بینی را. (منتهی الارب ). بزرگ بینی . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: