کلمه جو
صفحه اصلی

فناری

لغت نامه دهخدا

فناری. [ ف َ ] ( اِخ ) علی بن یوسف بن محمد. از فقهای حنفی قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری است که در بروسة رشد کرد و به سمت قضای آنجا رسید و در همانجا به سال 907 هَ. ق. / 1497 م. درگذشت. او راست شرح الکافیه. ( از اعلام زرکلی ).

فناری. [ ف َ ] ( اِخ ) محمدبن حمزة. از علمای منطق و اصول و قاضی القضاة بروسة بود و در نزد سلطان بایزید مقام ارجمند داشت. در سال 833 هَ. ق. به حج رفت و پس از بازگشت درحالیکه نابینا هم شده بود درگذشت. او راست : شرح ایساغوجی. عویصات الافکار. فصول البدایع فی اصول الشرائع. انموذج العلوم. شرح الفرائض السراجیه. تفسیر الفاتحة. وی به سال 834 هَ. ق. / 1431 م. درگذشت. ( از اعلام زرکلی از الفوائد البهیة ).

فناری . [ ف َ ] (اِخ ) علی بن یوسف بن محمد. از فقهای حنفی قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری است که در بروسة رشد کرد و به سمت قضای آنجا رسید و در همانجا به سال 907 هَ . ق . / 1497 م . درگذشت . او راست شرح الکافیه . (از اعلام زرکلی ).


فناری . [ ف َ ] (اِخ ) محمدبن حمزة. از علمای منطق و اصول و قاضی القضاة بروسة بود و در نزد سلطان بایزید مقام ارجمند داشت . در سال 833 هَ . ق . به حج رفت و پس از بازگشت درحالیکه نابینا هم شده بود درگذشت . او راست : شرح ایساغوجی . عویصات الافکار. فصول البدایع فی اصول الشرائع. انموذج العلوم . شرح الفرائض السراجیه . تفسیر الفاتحة. وی به سال 834 هَ . ق . / 1431 م . درگذشت . (از اعلام زرکلی از الفوائد البهیة).



کلمات دیگر: