کلمه جو
صفحه اصلی

قعاصی

لغت نامه دهخدا

قعاصی. [ ق ِ / ق ُ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قعاص. ( اللباب ). رجوع به قعاص شود.

قعاصی. [ ق ِ / ق ُ ] ( اِخ ) یحیی بن هانی بن عروة کوفی. از اشراف عرب و از راویان است. وی از عبدالحمیدبن محمود و جز ایشان روایت کند و شبه و ثوری ازاو روایت دارند. او مردی ثقه بوده است. ( اللباب ).

قعاصی . [ ق ِ / ق ُ ] (اِخ ) یحیی بن هانی بن عروة کوفی . از اشراف عرب و از راویان است . وی از عبدالحمیدبن محمود و جز ایشان روایت کند و شبه و ثوری ازاو روایت دارند. او مردی ثقه بوده است . (اللباب ).


قعاصی . [ ق ِ / ق ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به قعاص . (اللباب ). رجوع به قعاص شود.



کلمات دیگر: