کلمه جو
صفحه اصلی

قطیب

لغت نامه دهخدا

قطیب . [ ق َ ](اِخ ) نام اسب صردبن حمزه ٔ یربوعی . (منتهی الارب ).


قطیب .[ ق ُ طَ ] (اِخ ) نام اسب سابق صرد. (منتهی الارب ).


قطیب . [ ق َ ] (ع ص ) آمیخته . ممزوج : شراب قطیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


قطیب. [ ق َ ] ( ع ص ) آمیخته. ممزوج : شراب قطیب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قطیب. [ ق َ ]( اِخ ) نام اسب صردبن حمزه یربوعی. ( منتهی الارب ).

قطیب.[ ق ُ طَ ] ( اِخ ) نام اسب سابق صرد. ( منتهی الارب ).


کلمات دیگر: