کلمه جو
صفحه اصلی

قطیات

لغت نامه دهخدا

قطیات. [ ق َ طَ ]( ع اِ ) ج ِ قطاة است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). قطاة را گاهی به قطیات جمع بندند. ( اقرب الموارد ).

قطیات. [ ق ُ طَی ْ یا ] ( اِخ ) وادیی است. ( منتهی الارب ).

قطیات. [ ق ُ طَی ْ یا ] ( اِخ ) تپه هائی است از بنی جعفربن کلاب. ( معجم البلدان ).

قطیات . [ ق َ طَ ](ع اِ) ج ِ قطاة است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). قطاة را گاهی به قطیات جمع بندند. (اقرب الموارد).


قطیات . [ ق ُ طَی ْ یا ] (اِخ ) تپه هائی است از بنی جعفربن کلاب . (معجم البلدان ).


قطیات . [ ق ُ طَی ْ یا ] (اِخ ) وادیی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: