thrush
باسترک
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
دج
مترادف و متضاد
طرقه، برفک، باسترک
باسترک، دستگاه پشم ریسی
لغت نامه دهخدا
باسترک. [ ت َ رَ ] ( اِ ) نوعی از سار. ( ناظم الاطباء ). مرغی است. ( یادداشت مؤلف ). به ترکی صغرجق. ( فرهنگ شعوری ) :
در دست غمت را ( کذا؟ ) شده ام آنچنان زبون
در پنجه شاهین فتاده چو باسترک ( ؟ ).
در دست غمت را ( کذا؟ ) شده ام آنچنان زبون
در پنجه شاهین فتاده چو باسترک ( ؟ ).
میرنظمی ( از شعوری ).
پیشنهاد کاربران
1 صغرچن ( 2 چیغیرچن ) نه صغرجق !! در ترکی تلفظهای یک و دو میباشد و به اشتباه صغرجق نوشته شده. با تشکر
کلمات دیگر: