کلمه جو
صفحه اصلی

نامیده

مترادف و متضاد

yclept (صفت)
نامیده، موسوم

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اسم داده موسوم . ۲ - ترجمه شده مترجم .

لغت نامه دهخدا

نامیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) موسوم. ( یادداشت مؤلف ). || مترجم. ( یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

موسوم

مسمی. [ م ُ س َم ْ ما ] ( ع ص ) نامیده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . به نامی خوانده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . خوانده شده. ( ناظم الاطباء ) . نام کرده شده ، یعنی صاحب نام. ( آنندراج ) ( غیاث ) . نام نهاده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . ملقب شده. ( ناظم الاطباء ) . نام کرده. ( دهار ) . مسمّا. موسوم. نامیده. نامزد. نامزدشده. ( ناظم الاطباء ) . مُترجَم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . و رجوع به مسمّا شود :
مباش احول مسمی جز یکی نیست
وگرچه اینهمه اسما نهادیم.
عطار.
از مسمی کس نخواهد یافت هرگز ذره ای
گر بتو اسمی رسد واجب شود شکرانه ای.
عطار.


کلمات دیگر: