مترادف ادخال : دخول، ورود، داخل کردن، فرو کردن
متضاد ادخال : اخراج
الحاق , جوف گذاري
داخل کردن، فرو کردن
۱. دخول، ورود،
۲. داخل کردن، فرو کردن ≠ اخراج
دخول، ورود، ≠ اخراج
ادخال . [ اِ ] (ع مص ) درآوردن . (تاج المصادربیهقی ). ایلاج . بدرون بردن . دربردن . (مؤید الفضلاء).داخل کردن . نقیض اخراج . قوله تعالی : «رب ادخلنی مدخل صدق »؛ ای مدخلاً رضیّاً. || بسیاردرخت شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || ادخال فی الامر؛ ما یخالفه و یفسده . (تاج المصادر بیهقی ). || نهادن . گذاشتن .
ادخال .[ اِدْ دِ ] (ع مص ) درآمدن . درشدن . دررفتن بچیزی .