کلمه جو
صفحه اصلی

ادخال


مترادف ادخال : دخول، ورود، داخل کردن، فرو کردن

متضاد ادخال : اخراج

فارسی به انگلیسی

insertion, introduction

فارسی به عربی

اندماج , دخول

عربی به فارسی

الحاق , جوف گذاري


مترادف و متضاد

داخل کردن، فرو کردن


۱. دخول، ورود،
۲. داخل کردن، فرو کردن ≠ اخراج


entry (اسم)
راه، مدخل، ورود، دخول، ثبت، ادخال، راهرو در، ثبت در دفتر، چیز ثبت شده یا وارد شده

incorporation (اسم)
اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

دخول، ورود، ≠ اخراج


فرهنگ فارسی

داخل کردن، درون بردن، به درون بردن ، نقیض اخراج
( مصدر ) در آوردن به درون بردن دربردن داخل کردن مقابل اخراج .
در آمدن در شدن

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) درآوردن ، داخل کردن .

لغت نامه دهخدا

ادخال. [ اِ ] ( ع مص ) درآوردن. ( تاج المصادربیهقی ). ایلاج. بدرون بردن. دربردن. ( مؤید الفضلاء ).داخل کردن. نقیض اخراج. قوله تعالی : «رب ادخلنی مدخل صدق »؛ ای مدخلاً رضیّاً. || بسیاردرخت شدن زمین. ( تاج المصادر بیهقی ). || ادخال فی الامر؛ ما یخالفه و یفسده. ( تاج المصادر بیهقی ). || نهادن. گذاشتن.

ادخال.[ اِدْ دِ ] ( ع مص ) درآمدن. درشدن. دررفتن بچیزی.

ادخال . [ اِ ] (ع مص ) درآوردن . (تاج المصادربیهقی ). ایلاج . بدرون بردن . دربردن . (مؤید الفضلاء).داخل کردن . نقیض اخراج . قوله تعالی : «رب ادخلنی مدخل صدق »؛ ای مدخلاً رضیّاً. || بسیاردرخت شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). || ادخال فی الامر؛ ما یخالفه و یفسده . (تاج المصادر بیهقی ). || نهادن . گذاشتن .


ادخال .[ اِدْ دِ ] (ع مص ) درآمدن . درشدن . دررفتن بچیزی .


فرهنگ عمید

داخل کردن، به درون بردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ادخال معانی مختلفی دارد که از آن در ابواب مختلف فقهی از جمله در باب طهارت و حج بحث شده است.
وارد کردن چیزی که از دین نیست در آن، حرام و تشریع است. ادخال عین نجاست به مسجد در صورت عدم سرایت اگر موجب هتک حرمت گردد، حرام و گرنه، جایز است.
ادخال در حج
داخل کردن یکی از حج و عمره در دیگری به این که قبل از تمام شدن یکی به دیگری بپردازد، جایز نیست. به قول مشهور، وارد کردن مقام ابراهیم در طواف جایز نیست. ادخال حجر اسماعیل در طواف واجب است.


کلمات دیگر: