expeditious, pell-mell, hastily
باشتاب
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
بعجالة , خلاصة
مترادف و متضاد
سراسیمه، باشتاب، گریزان
با عجله، باشتاب، سردستی، عجولانه
بی درنگ، باشتاب، با تندی، با سرعت زیاد
باشتاب
فرهنگ فارسی
شتاب کننده عجول
لغت نامه دهخدا
باشتاب. [ ش ِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) شتاب کننده. عجول. باعجله :
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب.
که او باشتابست و ما با درنگ.
کسی را که مغزش بود باشتاب
فراوان سخن باشد و دیریاب.
فردوسی.
گر او جنک سازد نسازیم جنگ که او باشتابست و ما با درنگ.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
باسرعت
شلاقی
شلاقی ( به سرعت )
کلمات دیگر: