در انتظار گودو (به انگلیسی: Waiting for Godot) یکی از نمایش نامه های ساموئل بکت است. این کتاب یکی از آثار مشهور ادبی جهان است.
http://www.mahmag.org/farsi/reviews.php?itemid=341#more
Waiting for Godot- Samuel Beckett- Grove Press- 1982- New York
کامیابی مسک، احمد. و چشم به راه گودو (PDF). هنرهای زیبا، ۱۳۸۶، شماره ۳۱. ص ۱۱۱-.۱۲۰
غروب، در کنار راهی در خارج شهر با درخت بدون برگ. دو انسان به ظاهر ولگرد و فقیر به نام های استراگون (گوگو) و ولادیمیر (دی دی) با کسی به نام گودو که نمی دانند کیست، قرار ملاقات دارند، و چشم به راه نشسته اند. انتظار آن ها امیدی برای زیستن است.
استراگون شب گذشته را در گودالی گذرانده و افراد ناشناسی او را کتک زده اند. صحبت دربارهٔ کتک خوردن، آن ها را به یاد خشونت مردم می اندازد و تأسف می خورند که چرا در سال ۱۹۰۰، آن گاه که هنوز زیبا بودند و آب و رنگی داشتند خودشان را از بالای برج ایفل به زیر نینداخته اند. گوگو از کفش های تنگش که پاهای او را به درد می آورند و دی دی از کلاهش که باعث خارش سرش می شود و همچنین بیماری مثانه، رنج می برد. آن ها نمی توانند بروند چون منتظر گودو هستند و محکوم اند که در این مکان بمانند، تا زمانی که گودو به قولش عمل کند. آن ها نه هیچ اطمینانی به این قول و قرار دارند و نه به اینکه محل ملاقات آن ها در این مکان و در زیر همین درخت باشد.
به راستی چه درخواستی از گودو خواهند داشت؟ از دعا و استغاثه و از توقعات بدون پاداش صحبت می کنند. بدون اینکه گودو هیچ تعهدی پذیرفته باشد؛ ولی امیدوارند به کمک او، شاید از همین امشب در رختخواب خشک و گرم و با شکمی سیر بخوابند. وقتی صدای فریادی که احتمالاً ورود گودو را باید اعلام کند، می شنوند به وحشت می افتند و به هم می چسبند. سپس دوباره چشم به راه می نشینند. گوگو گرسنه است و دی دی آخرین هویجش را که در جیب پنهان کرده، به او می دهد. بعد از این جز شلغم چیزی نخواهد بود.
http://www.mahmag.org/farsi/reviews.php?itemid=341#more
Waiting for Godot- Samuel Beckett- Grove Press- 1982- New York
کامیابی مسک، احمد. و چشم به راه گودو (PDF). هنرهای زیبا، ۱۳۸۶، شماره ۳۱. ص ۱۱۱-.۱۲۰
غروب، در کنار راهی در خارج شهر با درخت بدون برگ. دو انسان به ظاهر ولگرد و فقیر به نام های استراگون (گوگو) و ولادیمیر (دی دی) با کسی به نام گودو که نمی دانند کیست، قرار ملاقات دارند، و چشم به راه نشسته اند. انتظار آن ها امیدی برای زیستن است.
استراگون شب گذشته را در گودالی گذرانده و افراد ناشناسی او را کتک زده اند. صحبت دربارهٔ کتک خوردن، آن ها را به یاد خشونت مردم می اندازد و تأسف می خورند که چرا در سال ۱۹۰۰، آن گاه که هنوز زیبا بودند و آب و رنگی داشتند خودشان را از بالای برج ایفل به زیر نینداخته اند. گوگو از کفش های تنگش که پاهای او را به درد می آورند و دی دی از کلاهش که باعث خارش سرش می شود و همچنین بیماری مثانه، رنج می برد. آن ها نمی توانند بروند چون منتظر گودو هستند و محکوم اند که در این مکان بمانند، تا زمانی که گودو به قولش عمل کند. آن ها نه هیچ اطمینانی به این قول و قرار دارند و نه به اینکه محل ملاقات آن ها در این مکان و در زیر همین درخت باشد.
به راستی چه درخواستی از گودو خواهند داشت؟ از دعا و استغاثه و از توقعات بدون پاداش صحبت می کنند. بدون اینکه گودو هیچ تعهدی پذیرفته باشد؛ ولی امیدوارند به کمک او، شاید از همین امشب در رختخواب خشک و گرم و با شکمی سیر بخوابند. وقتی صدای فریادی که احتمالاً ورود گودو را باید اعلام کند، می شنوند به وحشت می افتند و به هم می چسبند. سپس دوباره چشم به راه می نشینند. گوگو گرسنه است و دی دی آخرین هویجش را که در جیب پنهان کرده، به او می دهد. بعد از این جز شلغم چیزی نخواهد بود.
wiki: در انتظار گودو