جرست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
- جرست و برست ؛ کنایه از شور و غوغا است و مراد از فتنه و شر و غمازی. و این لغت ماوراءالنهر است. ( غیاث اللغات از شمسی و فرهنگ نورالدین ) ( آنندراج ). رجوع به جرست شود.
جرست. [ ج َ رَ ] ( اِ صوت ) جَرَّست. آواز برهم زدن دو چیز و بر هم سودن دندان و آواز دریدن کرباس. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آواز برهم سودن دندان و جزآن. ( شرفنامه منیری ). رجوع بجرست شود.
جرست. [ ج ِرْ رِ ] ( اِ صوت ) آواز پاره کردن کرباس و امثال آن.( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). رجوع به جَرَّست شود.
جرست. [ ج ِ رِ ] ( ع اِ صوت ) صریر. ( مجمل اللغة ) . صریر؛ بانگ قلم و در و تخت و جز آن. ( از دستور اللغة ). رَنّه. ( مصادر زوزنی ).
- بجرست آوردن چیزی ؛ به آواز نرم آوردن. ( از مجمل اللغة ). الترنین ؛بجرست آوردن کمان و جز آن. ( مصادر زوزنی ).
- جرست کردن ؛ الصریف : جرست کردن دندان شتر؛ یعنی آواز کردن. الصریر. ( مجمل اللغة ). الاطیط. ( مصادر زوزنی ).
جرست . [ ج َ رَ ] (اِ صوت ) جَرَّست . آواز برهم زدن دو چیز و بر هم سودن دندان و آواز دریدن کرباس . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). آواز برهم سودن دندان و جزآن . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع بجرست شود.
جرست . [ ج َرْ رَ س َ ] (اِ صوت ) آواز برهم مالیدن دندان و دریدن کرباس و امثال آن باشد. (ناظم الاطباء) (برهان ). آواز برهم زدن دو چیزو بر هم سودن دندان و آواز دریدن کرباس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جرست به تخفیف نیز آمده . و برست بکسرتین و سین مهمله از توابع جرست است ؛ آوازی که وقت بریان کردن کباب می آید. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- جرست و برست ؛ کنایه از شور و غوغا است و مراد از فتنه و شر و غمازی . و این لغت ماوراءالنهر است . (غیاث اللغات از شمسی و فرهنگ نورالدین ) (آنندراج ). رجوع به جرست شود.
جرست . [ ج ِ رِ ] (ع اِ صوت ) صریر. (مجمل اللغة) . صریر؛ بانگ قلم و در و تخت و جز آن . (از دستور اللغة). رَنّه . (مصادر زوزنی ).
- بجرست آوردن چیزی ؛ به آواز نرم آوردن . (از مجمل اللغة). الترنین ؛بجرست آوردن کمان و جز آن . (مصادر زوزنی ).
- جرست کردن ؛ الصریف : جرست کردن دندان شتر؛ یعنی آواز کردن . الصریر. (مجمل اللغة). الاطیط. (مصادر زوزنی ).
جرست . [ ج ِرْ رِ ] (اِ صوت ) آواز پاره کردن کرباس و امثال آن .(لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). رجوع به جَرَّست شود.