کلمه جو
صفحه اصلی

قلچاق

فارسی به انگلیسی

gauntlet


لغت نامه دهخدا

قلچاق. [ ق َ ] ( ترکی ، اِ ) دستانه آهنی که لشکریان دارند. ( آنندراج ) :
ز قلچاق چیزی دگر نیست به
که ساعد از او یافت دست زره
به معنی بود گرچه دست یلان
به صورت بود لیک چون ناودان.
میرزا طاهر وحید ( از آنندراج و بهار عجم ).
زره چندین چشمه نظم سازی ، قلچاق دستگاه مشعل نثرطرازی ( ملاطغرا، از بهار عجم و آنندراج ). در سنگلاخ آرد: قودجاق ،سلاحی است که از فولاد ساخته در روز جنگ بر ساعد بندند.

فرهنگ عمید

قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند.

پیشنهاد کاربران

در ترکی عامه ترکهای بعضی از نواحی آذربایجان شرقی به عروسک از جنس انسان اشاره دارد


کلمات دیگر: