کلمه جو
صفحه اصلی

شطور

فرهنگ فارسی

مصدر به معنی شطاره خشک یا دراز شدن یک پستان گوسفند نسبت به دیگری یا برغم مردمان دور گردیدن از ایشان .

لغت نامه دهخدا

شطور. [ ش َ ] ( ع ص ) گوسپندی که یک پستان وی خشک و یکی با شیر باشد و یا یک پستان وی درازتر از دیگری بود. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گوسفند که یک پستانش شیر ندهد. ج ، شُطُر. ( مهذب الاسماء ). || جامه ای که یک طرف عرض آن درازتر باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شطور. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَطر. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شطر شود.

شطور. [ ش ُ ] ( ع مص ) مصدر به معنی شطارة. ( ناظم الاطباء ). خشک یا دراز شدن یک پستان گوسفند نسبت به دیگری. رجوع به شطارة شود. || برغم مردمان دور گردیدن از ایشان. ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). دور شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || نظر کردن بسوی کسی به روشی که گویا دیگری را هم می نگرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به گوشه چشم نگریستن. ( المصادر زوزنی ).

شطور. [ ش َ ] (ع ص ) گوسپندی که یک پستان وی خشک و یکی با شیر باشد و یا یک پستان وی درازتر از دیگری بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسفند که یک پستانش شیر ندهد. ج ، شُطُر. (مهذب الاسماء). || جامه ای که یک طرف عرض آن درازتر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


شطور. [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَطر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شطر شود.


شطور. [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شطارة. (ناظم الاطباء). خشک یا دراز شدن یک پستان گوسفند نسبت به دیگری . رجوع به شطارة شود. || برغم مردمان دور گردیدن از ایشان . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دور شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || نظر کردن بسوی کسی به روشی که گویا دیگری را هم می نگرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (المصادر زوزنی ).


فرهنگ عمید

= شطر

شطر#NAME?



کلمات دیگر: