کلمه جو
صفحه اصلی

غمغمه

لغت نامه دهخدا

( غمغمة ) غمغمة. [ غ َ غ َ م َ ] ( ع مص ) بانگ کردن گاوان در حال ترسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن گاوان هنگام ترس. ( از اقرب الموارد ). || بانگ کردن مبارزان در جنگ. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن دلیران هنگام کارزار. ( از اقرب الموارد ). || زیرلبی حرف زدن. ( دزی ج 2 ص 228 ). || ( اِ ) بانگ گاوان وقت بیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بانگ. ج ، غَماغِم. ( مهذب الاسماء ). || بانگ و خروش دلیران در کارزار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || سخن ناپیدا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخنی که آشکار و روشن نباشد. ( از اقرب الموارد ). و اما غمغمة قضاعة فصوت لایفهم بقطع حروفه. ( درة الغواص حریری ).

غمغمة. [ غ َ غ َ م َ ] (ع مص ) بانگ کردن گاوان در حال ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن گاوان هنگام ترس . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن مبارزان در جنگ . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بانگ کردن دلیران هنگام کارزار. (از اقرب الموارد). || زیرلبی حرف زدن . (دزی ج 2 ص 228). || (اِ) بانگ گاوان وقت بیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بانگ . ج ، غَماغِم . (مهذب الاسماء). || بانگ و خروش دلیران در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سخن ناپیدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخنی که آشکار و روشن نباشد. (از اقرب الموارد). و اما غمغمة قضاعة فصوت لایفهم بقطع حروفه . (درة الغواص حریری ).


فرهنگ عمید

بانگ کردن جنگاوران در جنگ.


کلمات دیگر: