کلمه جو
صفحه اصلی

نخج

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب : دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج . ( طیان لفااق.۷٠ )
گیاهی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند مثل جاروب .

لغت نامه دهخدا

نخج. [ ن َ ] ( ع اِ ) توجبه. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سیل. ( ناظم الاطباء ). || آواز کون. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) گائیدن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ کردن سیل در جای بلند از وادی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جنبانیدن دلورا در آب تا پر شود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آواز کردن کون. ( از اقرب الموارد ).

نخج. [ ن َ ] ( اِ ) گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند. ( لغت فرس اسدی ). گیاهی باشد که ازآن جاروب کنند. ( شمس فخری ). گیاهی باشد به دشت که خاک زمین بدان روبند مثل جاروب. ( اوبهی ) :
دست و کف پای پیران پرکلخج
ریش پیران زرد از بس دود نخج.
طیان ( از اسدی ).
تا کند بارگاه او جاروب
مژه خویش مهر نخج کند.
شمس فخری.
و نیز رجوع به نخچ شود.

نخج . [ ن َ ] (اِ) گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند. (لغت فرس اسدی ). گیاهی باشد که ازآن جاروب کنند. (شمس فخری ). گیاهی باشد به دشت که خاک زمین بدان روبند مثل جاروب . (اوبهی ) :
دست و کف ّ پای پیران پرکلخج
ریش پیران زرد از بس دود نخج .

طیان (از اسدی ).


تا کند بارگاه او جاروب
مژه ٔ خویش مهر نخج کند.

شمس فخری .


و نیز رجوع به نخچ شود.

نخج . [ ن َ ] (ع اِ) توجبه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیل . (ناظم الاطباء). || آواز کون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) گائیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن سیل در جای بلند از وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبانیدن دلورا در آب تا پر شود. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آواز کردن کون . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو.
۲. حربۀ نوک تیز، سیخ.

پیشنهاد کاربران

نخَج = نخی = نخد =نخََگ گویه های دیگر نخود نیز هستند به پهلوی و هنوز بسیار جاها چنین گویند این واژه نزد عربان همسایه بویژه کویت و بحرین و احسا رفته و نخج و نخی گویند


کلمات دیگر: