یا شر قراق شقراق
شرقراق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شرقراق. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) شِرِقراق. نام مرغی. شقراق. ( ناظم الاطباء ). مرغی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). شقراق. اخیل. ( یادداشت مؤلف ). شِقِرّاق. ( منتهی الارب ). رجوع به شقراق شود.
شرقراق. [ ش ِ رِ ] ( ع اِ ) یا شَرَقراق. شقراق. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شقراق و شَرَقراق شود.
شرقراق. [ ش ِ رِ ] ( ع اِ ) یا شَرَقراق. شقراق. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شقراق و شَرَقراق شود.
شرقراق . [ ش َ رَ ] (ع اِ) شِرِقراق . نام مرغی . شقراق . (ناظم الاطباء). مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شقراق . اخیل . (یادداشت مؤلف ). شِقِرّاق . (منتهی الارب ). رجوع به شقراق شود.
شرقراق . [ ش ِ رِ ] (ع اِ) یا شَرَقراق . شقراق . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شقراق و شَرَقراق شود.
فرهنگ عمید
= شقراق
شقراق#NAME?
کلمات دیگر: