( اسم ) نباج .
نباغه نباغ .
نباغه نباغ .
نباغ . [ ن ُب ْ با ] (ع اِ) نُباغة. نُبّاغة. نُباغ . (المنجد).
نباغ . [ ن َ ](اِ) بمعنی نباج است و آن دو زن باشد که در نکاح یک مردند. (برهان قاطع) (از آنندراج ). انباغ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف انباغ است بمعنی هوو و وسنی . (فرهنگ نظام ). نباج . دو زن که دارای یک شوی باشند. || آخر و انتهای رشته . (ناظم الاطباء).
نباغ . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) بیرون آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سافر.(دهار). || (اِ) سپوسه ٔ سر. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). هبریة. (اقرب الموارد).
نباغ . [ ن ُ ] (ع اِ) غبار آسیا. (منتهی الارب ). گرد و غبار آسیا. (ناظم الاطباء). غبار الرحی . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد). نبغ. (المنجد). || نُباغة. نُبّاغ . نُبّاغة. آرد. (از المنجد). رجوع به نباغة شود.
هوو#NAME?