sporting
قماری
فارسی به انگلیسی
hazardous, aleatory, speculative
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به قمار عود قماری : گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوئ لوئ ی عمان .
لغت نامه دهخدا
قماری . [ ق َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ قُمریَّه . (منتهی الارب ) (غیاث ): بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه گری آغاز کردند. (جهانگشای وینی ). رجوع به قمریه شود.
قماری. [ ق َ ری ی ] ( ع اِ ) ج ِ قُمریَّه. ( منتهی الارب ) ( غیاث ): بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه گری آغاز کردند. ( جهانگشای وینی ). رجوع به قمریه شود.
قماری. [ ق َ / ق ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است. رجوع به قمار و قماره شود.
- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد :
اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیل بانش از صندل و قماری.
هوا میکرد خود کافورباری.
هوا را ساخته عود قماری.
کیانی مهدی از عود قماری.
مرا صد بیشه از عود قماریست.
قماری. [ ق َ / ق ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است. رجوع به قمار و قماره شود.
- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد :
اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیل بانش از صندل و قماری.
منوچهری.
بخورانگیز شد عود قماری هوا میکرد خود کافورباری.
نظامی.
دماغ عالم از باد بهاری هوا را ساخته عود قماری.
نظامی.
بفرمودش برسم شهریاری کیانی مهدی از عود قماری.
نظامی.
گر او را بیشه ای با استواریست مرا صد بیشه از عود قماریست.
نظامی.
قماری . [ ق َ / ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قماره و آن شهری است . رجوع به قمار و قماره شود.
- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد :
اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیل بانش از صندل و قماری .
بخورانگیز شد عود قماری
هوا میکرد خود کافورباری .
دماغ عالم از باد بهاری
هوا را ساخته عود قماری .
بفرمودش برسم شهریاری
کیانی مهدی از عود قماری .
گر او را بیشه ای با استواریست
مرا صد بیشه از عود قماریست .
- عود قماری ؛ عودی که منسوب به شهر قماره باشد :
اکلیلهای پیلانش از گوهر است و لؤلؤ
صندوق پیل بانش از صندل و قماری .
منوچهری .
بخورانگیز شد عود قماری
هوا میکرد خود کافورباری .
نظامی .
دماغ عالم از باد بهاری
هوا را ساخته عود قماری .
نظامی .
بفرمودش برسم شهریاری
کیانی مهدی از عود قماری .
نظامی .
گر او را بیشه ای با استواریست
مرا صد بیشه از عود قماریست .
نظامی .
فرهنگ عمید
۱. تهیه شده در قمار: ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی: ۲/۹۶ ).
۲. مربوط به قمار: طاووس قماری.
۲. مربوط به قمار: طاووس قماری.
کلمات دیگر: