کلمه جو
صفحه اصلی

غنبه

لغت نامه دهخدا

( غنبة ) غنبة. [ غُم ْ ب َ ] ( ع اِ ) دایره میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین. ج ، غُنَب. ( منتهی الارب ). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح. ( از اقرب الموارد ).
غنبه. [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب. ( از برهان قاطع ). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

غنبه . [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب . (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ).


غنبة. [ غُم ْ ب َ ] (ع اِ) دایره ٔ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین . ج ، غُنَب . (منتهی الارب ). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

بانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر.


کلمات دیگر: