کلمه جو
صفحه اصلی

غوات

فرهنگ فارسی

گمراهان، جمع غاوی

لغت نامه دهخدا

غوات. [ غ ُ ] ( ع ص ، اِ ) غُواة. ج ِ غاوی. ( اقرب الموارد ). گمراهان و نادانان و تباهکاران. رجوع به غُواة شود : بداند که مرارت آن کأس و حرارت آن بأس کافه ٔکفار را عام است ، واو چون دیگر غوات ولات هند در آن مشارک و مساهم. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 354 ).

غواة. [ غ ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ غاوی. ( اقرب الموارد ). گمراهان :
افیقواافیقوا یا غواة، فانما
دیاناتکم مکر من القدماء.
ابوالعلاء معری.
رجوع به غاوی شود.

غوات . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) غُواة. ج ِ غاوی . (اقرب الموارد). گمراهان و نادانان و تباهکاران . رجوع به غُواة شود : بداند که مرارت آن کأس و حرارت آن بأس کافه ٔکفار را عام است ، واو چون دیگر غوات ولات هند در آن مشارک و مساهم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 354).


فرهنگ عمید

= غاوی

غاوی#NAME?



کلمات دیگر: