کلمه جو
صفحه اصلی

عقله

فرهنگ فارسی

شکلی است از اشکال رمل بدین صورت بندی است از بندهای کشتی

لغت نامه دهخدا

عقلة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) بند آمدن زبان از سخن . (از اقرب الموارد).


( عقلة ) عقلة. [ ع َ ل َ ] ( ع اِمص ) بند آمدن زبان از سخن. ( از اقرب الموارد ).

عقلة. [ ع ُ ل َ ] ( ع اِ ) شکلی است از اشکال رمل. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از منتهی الارب ). شکلی است منحوس از اشکال رمل. ( غیاث اللغات ). || بندی است از بندهای کشتی. ( منتهی الارب ):لفلان عقلة یعقل بها الناس ؛ هرگاه با مردم کشتی میگیرد پایهای آنان را می بندد و آن همان شغزبیه است. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || آنچه بدان بسته شود چون قید یا عقال. ( از اقرب الموارد ).

عقلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) شکلی است از اشکال رمل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الارب ). شکلی است منحوس از اشکال رمل . (غیاث اللغات ). || بندی است از بندهای کشتی . (منتهی الارب ):لفلان عقلة یعقل بها الناس ؛ هرگاه با مردم کشتی میگیرد پایهای آنان را می بندد و آن همان شغزبیه است . (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || آنچه بدان بسته شود چون قید یا عقال . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. بند، بندی که بر دست یا پا ببندند.
۲. از اشکال رَمل.

دانشنامه عمومی



کلمات دیگر: