کلمه جو
صفحه اصلی

وقعه

فارسی به انگلیسی

event, incident


فرهنگ فارسی

آسیب، صدمه جنگ، کارزار، حادثه، وقعات جمع
(اسم ) نوع و هیئت افتادن .
یکی وقع بمعنی سنگ

لغت نامه دهخدا

وقعة. [ وَ ع َ ] (ع اِ) خواب آخر شب . (اقرب الموارد). || آسیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آسیب کارزار که در پی یکدیگر آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صدمه پس از صدمه . (اقرب الموارد). کارزار. (مهذب الاسماء) :
ناقه ٔ صالح از حسد مکشید
پایه ٔ وقعه ٔ جمل منهید.

خاقانی .


|| دفعه . یک بار. باری . (منتهی الارب ): یأکل الوجبة و یتبرز الوقعة؛ باری میخورد و باری می رید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اسم است از وقع الطائر هنگامی که از پرواز خود فرودآید. (اقرب الموارد).

وقعة. [ وَ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی وقع به معنی سنگ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به وقع شود.


وقعة. [ وِ ع َ ] (ع اِ) هیأت ِ افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).برای نوع است . (از اقرب الموارد). گویند: انه لحسن الوقعة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

۱. واقعه، حادثه.
۲. کارزار، جنگ.


کلمات دیگر: