کلمه جو
صفحه اصلی

غنجاره

لغت نامه دهخدا

غنجاره. [ غ َ رَ / رِ ] ( اِ ) بمعنی غنجار است که غازه زنان باشد. ( برهان قاطع ). سرخاب. رجوع به غنجار، غنجر و غنجره شود :
روزی بسان پیرزن زنگی
آردت روی پیش چو هرکاره
روزی چو تازه دخترکی باشد
رخساره گونه داده به غنجاره.
ناصرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ).
|| ناز وعشوه جوانان. ( برهان قاطع ). ناز و غمزه و کرشمه. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= غنج۲: روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو: ۲۹۸ ).


کلمات دیگر: