کلمه جو
صفحه اصلی

متعمد

فارسی به انگلیسی

who does a thing intentionally, (one) who does a thing intentionally

(one) who does a thing intentionally


عربی به فارسی

تعمد کردن , عمدا انجام دادن , عمدي , تعمدا , تعمق کردن , سنجيدن , انديشه کردن , کنکاش کردن , قصدي


فرهنگ فارسی

کسی که ازروی عمدوقصدکاری بکند
( اسم ) کاری را بعمد انجام دهنده از روی قصد کار کننده جمع : متعمدین .

لغت نامه دهخدا

متعمد. [ م ُ ت َ ع َم ْ م ِ ] ( ع ص ) آهنگ کاری کننده. ( از منتهی الارب ). کسی که با تحمل و وقار کار می کند و با قصد و آهنگ مشغول کار می گردد. کسی که جد و جهد می کند و بطور عمد و دانسته کار می کند. ( ناظم الاطباء ). قصد کننده کاری را. و رجوع به تعمد شود.

فرهنگ عمید

کسی که از روی عمد و قصد کاری می کند.

پیشنهاد کاربران

عامدانه، انجام کاری با قصد، انجام عمدی فعل


کلمات دیگر: